بازتاب فردا: زمانی که از شستن رخت چرک های همسایه و اشنایان می گوید اشکش را می بینم،دستان خشک و زمختش را حس میکنم و میفهم این شرم و حیایش را اما این بار به زبان آمده است و با کلامش میفهماند که رخت چرک های نداری اش را با اشک صورت شسته و روی خط فقر آویخته تا شاید تابیدن افتاب انسانیت خشکشان کند و دیگر نگرانی طوفان امروز و برهنگی فردا آزارش ندهد.
و من با تمام احساسم شرمنده تمام پاکی و سرخوردگی پشت چهره ی چروک شده اش میشوم و دل پُر و دردمندش را به تصویر می کشم تا شاید مرهمی باشد برای این قشر پر درد،شاید که معحزه ای شد و از آسمان ببارد و سفره خالی از شام خیالی اش پر شود و دیگر دل همسایه برایش کباب نشود.
اری این قصه ای حقیقیست از زنی بی سرپرست در همین حوالی،دقیقا همین جا در دهدشت،درست در بیخ گوش مسیولین و ما مردم که مانند عابری گذران،فقط گذر می کنیم و امار های فقر را نگاه می کنیم.
اما واقعیت در گوشه گوشه این شهراست،آری اینجا زیر خط فقر است.
و چه زیباست این جمله معروف «از مرگ نترسیم،از این بترسیم که تا وقتی زنده ایم، چیزی درون ما بمیرد به نام “انسانیت”»
از خودم بدم آمد ، وقتی که زنی از فقر و نداری خود می گوید!
وقتی که می گوید خوب نگاه کنید.! سقف خانه ام مثل سرنوشتم سیاه شده است.!؟
خانه ای اجاره ای در قلب شهر که دیوارها سیاه و ترک خورده اند.
باران را به زحمت با بنری به جامانده از تبلیغات ادارات دولتی و دست به دعا نه از ته دل بلکه از سر اجبار به بند امدن رحمت خداوند از چکه کردن سقف خانه اش نگه داشته است.
سرویس بهداشتی که با زحمت، بلوک هایی را با گچ به هم چسبانده بود تا با گرم کردن اب از روی شعله آتش یا اجاز گازی با کپسول به مانند ده های قبل در آن حمام کنند.
و عجب از این سوز سرمایی که نتوانی خود را گرم بداری چرا که کف خانه انقدر مرطوب و نمناک شده و شعله ای گرما بخش از گاز خانگی هم نیست تا مرهم این سوز باشد.
شب های شرجی تابستانش را باید در حیاط خانه سپری کند.
اصلا وسیله گرمایشی و سرمایشی به چشم نمی خورد.
از دستان پینه بسته و زمخت،از پای شکسته ای که پلاتین آن بحدی ازارش میدهد که قدرت کار کردنش کم و مجبور به صحبت با یک رسانه می شود تا شاید کسی بشنود فریاد رسش شود.
و در پایان تنها با این بیت شعر از سعدی که می گوید:
«تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی»
دعوت میکنم از نوعدوستان این دیار و تمامی کسانی که این گزارش را می بینند مثل همیشه دست انسانیت را در این شرایط و اوضاع اقتصادی نامساعد جامعه بفشارند و یارای این بانوی دردمند شود.
گزارش:حمیده تابش نژاد
شماره کارت جهت کمک های نقدی
۵۸۹۴۶۳۱۱۸۳۲۲۳۰۵۶ مریم جاوید فر