بازتاب فردا: حمیده تابش نژاد
لرزش صدا در حنجره اش و اشک در چشمانش حکایت از طی کردن راهی پر از تلاطم و سختی در زندگی اش دارد.
خیلی پیر نبود اما به سختی راه می رفت؛ زنی که برای گذران زندگی، شبانه لابه لای زباله های رها شده در کف کانال های فاضلاب،سطل های زباله، گوشه و کنار خیابان های شهر دهدشت به دنبال اندوخته ای ناچیز بود تا بتواند امرار و معاش خود و خانواده تک پسرش که دریغ از حتی یک کلاس سواد، حالا متاهل شده بود و با یک نوه دختر که دچار بیماری کم خونی شدید با رخساری زرد که حکایت بیماری او را فریاد می زد، و البته حضور هر ماه در یاسوج برای تعویض خونش وی را ناگزیر می کرد.
هنگام صحبت کردن به اجبار بغض خود را فرو می خورد تا مهمان نوازی و مردم داری را به جای بیاورد.
مادری خسته با سابقه کمر درد شدید، بیماری…. که این روزها نیاز به استراحت دارد اما نداری خود و فرزندش،بیماری دختر کوچولوی پسرش اجازه نمی دهد که بیکار بنشیند.
فرشته خانم که از سال های دور به همراه خانواده شوهر به دهدشت امده بودند ، برای همیشه در دهدشت ماندگار شدند و بنای عمر بر آن بود تا روزگار را در کنار همشهریان دهدشتی سپری کنند.
اما امان از بیماری و نداری، قصه پر دردی از ادمیان می سازد که مرهمی ندارد
او با غیرت به واسطه مشکلات و بعد از فوت همسر با کمری که به سختی خم و راست می شود شبانه از ساعت ۱۲بامداد تا ۶صبح مشغول جمع اوری ضایعات است تا بتواند اجاره خانه، هزینه درمان خود و نوه اش را پرداخت کند
فلاکت و نداری را تا عمق وجود می توان حس کرد
به همراه رییس اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای مشاهده و بررسی وضعیت وی به محل زندگی اش مراجعه و پای درد و دل هایش نشستیم.
سلیمان کریمی معتقد است که کمک های زودگذر نمی تواند دردی از دردهای این زن همشهری را دوا کند.
وی بر این باور است که این مشکلات را باید ریشه ای درمان کرد و در اصل ماهیگیری را یاد داد نه ماهی اماده تحویل داد.
از او سوالاتی می پرسد، داستان زندگی اش را همانطورکه شنیده بودیم تعریف می کند.
از غم و غصه، نداری و بی کسی خود می گوید
از وی پرسید اگر بتوانم تسهیلاتی مهیا کنم که شما دیگر زباله گردی را ادامه ندهید می توانید، بعنوان کارگر خدماتی در اداره یا شرکتی…کار کنید؟
می گوید بنا به بیماری هایی که دارم در زباله گردی کسی به من امر و نهی نمی کند هر گاه خسته شدم می نشینم اما هر جایی که بخواهم کاری انجام دهم نیاز به استراحت دارم و انوقت نان من حلال نیست. پس قادر نیستم
وضعیت زندگی او را که می بینیم غصه فرشته خانم این مادر رنج دیده دیگر غصه او نبود، غصه ما هم شد، خانه ای بلوکی که فقط چهار دیواری با سقف بود، نه دری نه پنجره ای، نه سرویس بهداشتی، نه اشپزخانه ای…
تنها وسایل زندگی شان چند تکه موکت دست چندم و دو دست رختخواب بود، حتی اجاق گاز هم نداشتند
نمی دانم روزهای سخت زمستان را بدون وجود لوله کشی گاز چگونه باید سپری کنند.
این خانه نیمه کاره و قدیمی که فقط یک در بزرگ حیاط داشت در همین حوالی،در قلب شهر دهدشت شده بود محل زندگی شان با ماهی ۴۰۰ هزار تومان
با عروس خانواده به گفتگو می نشینیم از او قول گرفتیم که با در اختیار قرار دان چرخ خیاطی به کلاس های اموزش خیاطی مراجعه کند و در همین راستا مورد حمایت اداره کار و رفاه اجتماعی قرار بگیرد.
در هنگام خداحافظی پسر خانواده از راه رسید، فردین متولد ۱۳۷۴ است ولی متاسفانه به دلیل فقر هرگز روی مدرسه را ندیده است
در مورد کار و گذران زندگی اش که پرسیدیم متوجه شدیم که وی هم در ضایعاتی،زمانی که نیاز به کارگر داشته باشند کار می کند با درامدی ناچیز،شاید ماهیانه کمتر از ۵۰۰ هزار تومان،با شرایطی سخت،نبود کوچکترین امکانات زندگی،دختری بیمار.
همزمان با چند اداره، نهاد و خیر تماس گرفته شد
اداره هلال احمر کهگیلویه فورا آمادگی برای حضور در منزل این مادر و کمک به وی را اعلام می دارد
با تامین اجتماعی برای پرداخت بیمه ای که ماهانه ازاد برای خودش واریز می کرد تا خرج دوا و درمانش را کاهش دهد تماس گرفته می شود
بهزیستی قول نهایت همکاری را داد.
با چندین خیر تماس گرفته می شود
اما مهمترین دغدغه رییس اداره کار شهرستان کهگیلویه ایجاد شغل و درامد پایدار است
بعد از گرفتن مشخصات قرار شد به اداره کار و رفاه اجتماعی مراجعه کند.
خانواده های نیازمند امثال فرشته خانم در مرکز شهرستان کم نیستند
می طلبد نهادهای متولی با شناسایی چنین خانواده هایی برای ایجاد اشتغال خانگی زودبازده دست به کار شوند تا بتوانند به تامین هزینه های زندگی کمک کنند، کمک های موردی اگرچه التیام بخش است اما قطعا گره گشای زندگی انها نیست.
اما یادمان باشد هر جاانسان وجود داشته باشد، فرصتی برای مهربانی وجود دارد و مهربانی مهم ترین اصل انسانیت است و اگر کسی از من کمکی بخواهد، یعنی من هنوز روی زمین ارزش دارم.